چاردست و پای من
پسرم همین طوری داشتی به سینه خیز رفتن ادامه میدادی و من هم
دیگه نا امید بودم که شما بتونی یه روز چاردست و پا راه بری
ولی یه روز دیدم داری تلاش میکنی تا روی دستات بلند بشی مامان
جونممممم یه روز فقط تلاش کردی و فرداش تلاشات جواب داد شما
رو ز اول تیر داشتی چاردست و پاراه میرفتی و من در تعجب بودم
بازززززززززززز اخه حالا دیگه علاقه داشتی برسی به یه کشو و
در کشو رو باز کنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی